انگیزه با احساسات مثبت و منفی
اهداف آموزشی این مطلب
به مفهوم انگیزه با احساسات مثبت و منفی پرداخته شده است و سپس کارایی و اثربخشی هر شیوه بحث شده است.
این مطلب برای کسانی مفید است که میخواهند با احساسات مناسب(مثبت یا منفی)، به موفقیت برسند.
با دو سوال زیر میتوان به این مفهوم پاسخ داد.
آیا ترجیح میدهید که احساسات مثبت محرک شما جهت رسیدن به موفقیت باشد؟
و یا ترجیح میدهید احساسات منفی نیروی محرکهی شما جهت نیل به اهدافتان باشد؟
منظور از احساسات منفی برای دستیابی به هدف این است که از طریق احساساتی مانند ترس، مرگ، نگرانی بیش از حد، اخراج از شرکت، نابودی زندگی و غیره به اهدافتان دست یابید. و در مقابل منظور از احساسات مثبت این است که از طریق احساساتی مانند مهربانی، عشق، علاقه، خلاقیت و آزادی به موفقیت برسید.
هر دو شیوه انگیزهبخش و موثر هستند و هر کدام در جای خود بیشترین کارایی را دارد
هنگامی که با خطر مواجه میشوید از طریق احساسات منفی مثل ترس خود را نجات میدهید.
برای مثال هدفگذاری کردهاید که در یک آزمون علمی شرکت کنید. میتوانید از طریق احساسات منفی به خود انگیزه دهید. با خود بگویید که اصلاً وقت ندارم و اگر در آزمون قبول نشوم زندگیام نابود میشود. طوری به خود القا کنید که انگار همه چیز به این آزمون بند است.
از طریق احساسات مثبت به خود انگیزه دهید.
برای مثال با کتابهای خود ارتباط برقرار کنید و به خود پاداش دهید. با خلاقیت و انعطافپذیری و پرورش مهارتهای لازم به خود انگیزه دهید.
در حالت اول شما از نابودی زندگی و اتفاقات خطرناک گریختهاید. ولی در حالت دوم به سمت موقعیت خوب دویدهاید. و هر دو راه شما را به سمت موفقیت سوق دادهاند.
یا فرض کنید هفتهایی دو یا سه بار به کلاس شنا بروید.
میتوانید از طریق احساسات منفی به خود انگیزه دهید. مثلا به این فکر کنید که اگر شنا بلد نباشم روزی ممکن است در آب غرق شوم و من دوست ندارم این اتفاق برای من بیفتد. و یا اگر با دوستانم به استخر بروم و شنا بلد نباشم برای من خیلی شرم آور است.( نمونه گفتگوهای منفی با خود)
و یا ممکن است با خود بگویید چون از استخر و در آب بودن و شنا کردن لذت می برم این کار برای من رضایت بخش است و اصلاً به چیز دیگه ایی فکر نمی کنم (نمونه گفتگوگوهای مثبت با خود)
اندازهی احساسات منفی خود را کنترل کنید
اندکی استرس برای اینکه کاری را انجام دهید لازم است اما استرس بیش ازحد توانایی انجام آن کار را از شما میگیرد. احساس اینکه وقت رو به پایان است شما را وادار میکند که اقدام کنید. اندکی ترس به شما کمک خواهد کرد هوشیارانهتر اقدام کنید.
شاید برای مواردی که نیاز به واکنش فوری دارند تشدید موارد بالا کارساز باشد اما در موارد ضروری و غیرفوری بهتر است احساسات منفیتان کنترل شوند.
برای مثال هنگامی که در ساختمانی هستید که آتش گرفته است احساس ترس و نگرانی شما آن قدر زیاد است که با تمام وجود به دنبال راهی برای نجات خود هستید. اما اگر هنگامی که برای سال جدید برنامهریزی میکنید که مثلاً زبان خارجهی خود را تقویت کنید به همان اندازه نگران باشید ممکن است به شما ضربه بزند. آن را کنترل کنید و به دنبال احساسی باشید که خلاقیت و اشتیاق را در شما زنده کند.
به صورت کلی در مواردی که نیاز به هدفگذاری دارید و این اهداف بلندمدت هستند و نیاز به تلاش و استمرار دارند و جزو اهداف ضروری و غیرفوریاند؛ بهتر است از طریق احساسات مثبت و یا احساسات منفی کنترل شده به هدف دست یابید.
با توجه به اینکه هر دو روش کارسازند اما مراقب پیامدهای آن باشید.
یادتان باشد احساسات منفی را با سرزنش بیش از حد خود گره نزنید. چرا که با این کار ممکن است به اهداف دست یابید ولی در بلندمدت احساس بارزش بودن خود را از دست خواهید داد.
پس مواظب گفتگوهای درونی و یا تزریق احساسات مثبت یا منفی به خود باشید.
از آنها طوری استفاده کنید که علاوه بر بیشترین اثربخشی، عزت نفس شما را نیز افزایش دهند.
حال به دو سوال ابتدای متن پاسخ دهید.
آیا ترجیح میدهید که احساسات مثبت محرک شما جهت رسیدن به موفقیت باشد؟
و یا ترجیح میدهید احساسات منفی نیروی محرکهی شما جهت نیل به اهدافتان باشد؟
انگیزه با احساسات مثبت و منفی در مسیر موفقیت تا چه حد پررنگ است؟
گفتگوهای درونی شما تا چد در احساسات شما نقش دارند؟