معنای زندگی من چیست ؟
۶ راهکار برای افرادی که نمیدانند معنای زندگیشان چیست
معنای زندگی من چیست ؟ این سوال در زندگی مثل یک سایه ما را دنبال میکند، حتی اگر وقت کافی برای رویارویی با آن اختصاص نداده باشیم. همه ما میخواهیم احساس کنیم که زندگی ما برای هدفی است. در حقیقت دوست داریم مطمئن شویم که همه اینها فقط یک تصادف ساده کیهانی نبوده است! خبر خوب اینکه یافتن معنای زندگی(+) در هر سنی امکان پذیر است. اما در ابتدا باید این سوال را چند بار برای خودمان تکرار کنیم.
“معنای زندگی من چیست ؟”
البته این جمله خودش از سه سوال دیگر تشکیل شده است.
- چه چیزی برای من مهم است؟
- در چه کارهایی خوب هستم؟
- ظرفیت بالقوه من در چیست؟
معنای زندگی از نظر فیلسوفان
معنای زندگی از نظر فیلسوفان چیست و چرا اهمیت دارد؟!
” از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟” مولانا جلال الدین محمد بلخی سالها پیش این بیت را گفته است. خواندن همین بیت کافی است تا بفهمیم جستجوی معنا چیزی نیست که فقط در سالهای اخیر و بعد از صنعتیسازی و پوچگرایی و مسائل این چنینی به ذهن ما خطور کرده باشد. قدمت معنایابی در زندگی شاید به اندازه قدمت حضور انسان خردمند روی زمین برسد. در ادامه معنای زندگی از نظر فیلسوفان را بررسی میخواهیم کرد.
شاید کنجکاوی درباره معنای زندگی چیزی باشد که ترجیح میدهیم از ترس نبودِ پاسخ به سراغ آن نرویم. بسیاری از مردم دنیا بر این باورند که ما یعنی نوع بشر، ساخته نیرویی ماورای طبیعی به نام خدا هستیم و خدا در خلق ما هدف هوشمندانهای داشته است. این هدف هوشمندانه همان “معنای زندگی” است.
اما این تنها نظریه در مورد ساخت جهان نیست!
قانون دوم ترمودینامیک بیان میکند که آنتروپی یک سیستم بسته مانند دنیا تا جایی که به تعادل برسد افزایش مییابد. همچنین میگوید هدف خدا از خلق ما و در واقع کل طبیعت، شاید چیزی نبوده غیر از سرعت بخشیدن به این فرایند. درست مثل همان روشی که ارگانیسمهای خاک تجزیه مواد آلی را سریعتر میکنند. اما اگر بر فرض هدف خدادادی ما این باشد که به عنوان یک عامل کاتالیزور بسیار کارآمد در روی زمین عمل کنیم، در این صورت نداشتن هدف بهتر از داشتن چنین هدفی است! پس به راستی معنای زندگی یعنی چه؟
اگر بخواهیم خودمانیتر به مفهوم “معنای زندگی” بپردازیم، به این بیاندیشید که شما لب یک پنجره در بالاترین قسمت یک برج ایستادهاید و در اثر گرانی، بیماری یا هر چیز ناگوار دیگری حال خوشی ندارید. اما یک چیزی در وجودتان مانع این میشود که چشمهایتان را ببندید و خودتان را به پایین پرت کنید. این چیز همان معنایی است که برای خودتان در زندگی دارید!
اما یک وجه دیگر از معنای زندگی، ساختن و شخصی سازی آن است. در اطراف همه ما کسانی بودهاند که یک فقدان یا شکست بزرگ را تجربه کردهاند، و مدتهای طولانی با حال نزار سپری کردهاند، ولی بالاخره سرپا شدهاند. میتوان گفت اینگونه افراد معنای زندگی خود را از دست داده بودند، اما دوباره معنای جدیدی برای زندگیشان ساختهاند و این معنا قوت دوباره به آنها داده است. پس معنای زندگی هیچوقت در زندگی از بین نمیرود. ممکن است کمرنگ شود یا تغییر کند، ولی نابود نمیشود. چون صرفِ حضور در این دنیا نیازمند معنا است.
دیدگاه فلاسفه مشهور درباره معنای زندگی
نظر ارسطو درباره معنای زندگی
برای ارسطو جستجو و رسیدن به معنا، جستجو و رسیدن به نیک بختی است. بر این اساس در بازخوانی مفهوم معنای زندگی به مفهوم نیک بختی به ارسطو میرسیم. نیکبختی و معنای زندگی در در تفکر ارسطو دارای مفاهیم جداگانه، اما مصادیق یکسان است. البته نه اینکه زندگی ابزاری باشد برای رسیدن به معنا یا نیکبختی؛ بلکه کل فرایند معنا، دقیقاً کل فرایند نیکبختی است.
نظر ارسطو درباره معنای زندگی
شوپنهاور زندگی انسان را بی معنی میداند. میتوان ادله او را بر ناسازگاری معنای زندگی اینگونه بیان کرد: او وجود خدا را به علت وجود درد و رنجهای فراوان در زندگی منکر شده و معتقد است که انسان به طور ناموجهی آن را برای معنادار ساختن زندگی فرض میگیرد و آفریدن این جهان را یک اشتباه میداند.
زندگی انسانها در این عالم فرایندی است که هدف مشخصی در ساحت آگاهی آنها نیست و فقط تداوم یک امر بیهوده است. او زندگی انسان را به علت غلبه ناملایمات و آلام و متحمل شدن هزینههای فراوان بیارزش میداند. او همچنین با تأکید بر نقش اراده در انسان معتقد است که با اعمال آن زندگیاش یک فرایند پایان ناپذیر را دنبال میکند، زیرا خواستههای او نامحدود هستند و این باعث درد و رنج و بیمعنایی زندگیاش میشود. برای رها شدن از رنج در زندگی و در نتیجه معنادار بودن زندگی، شوپنهاور پیشنهاد میکند که انسان نباید اراده کند. هر چه ما بیشتر بخواهیم، بیشتر رنج میبریم. ولی هنگامی که انسان به واقعیت پیببرد، میتواند آزادانه موضع خود را درباره هستی روشن کند، یعنی به آن آری یا نه بگوید.
نظر افلاطون درباره معنای زندگی
افلاطون زمانی انسان را حیوانی دوپا، بی پر و دارای ناخنهای پهن تعریف کرد. اما تعریفی بسیار بهتر که خود او بعدا ارائه داد، این بود: “موجودی در جستجوی معنا”.
با تفاسیری که در بالا گفته شد، حتی اگر فرض کنیم بشر با هیچ هدف از پیش تعیین شدهای خلق نشده باشد، به این معنا نیست که نمی تواند هدفی انتخاب کند. بنابراین معنای زندگی ما میتواند همان چیزی باشد که ما برای آن انتخاب میکنیم.
نظر شما در مورد معنای زندگی چیست؟
چرا اصلاً باید به دنبال معنای زندگی باشیم؟